السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)
السلام علیک یا ابوالفضل العباس(س)
چی میشه من هم نوکر حرم میشدم ؟
گلدسته ها رو ترمیم میکردم
اون موقع میتونستم بگم من هم نوکر اربابم
انتظارات و انتقادات امام حسین (ع) از عالمان دین
در میان اولیاء مذهب ما از هیچکس به اندازه امام حسین (ع) سخن گفته نشده است. از سوی دیگر نهضت حسینی بیشترین تأثیر را در فرهنگ ما داشته، حرکت و شور آفریده، سوز و اشک را باعث شده و به همدلی و تأسی منجر شده است. و از جانب سوم، آنچنانکه سرنوشت همه امور مردمی است، دست تحریف و زنگار و پیرایه به آن راه یافته، نهضتی که یکپارچه حماسه و عزت و شعور است ، در هاله أی از مسئله أی شخصی و تاریخی و عادتی برای کسب ثواب یا معاش فرو رفته است.
اگر چه به سید الشهداء (ع) بیش از همه پرداخته ایم. اما هنوز نگفته درباره وی فراوان است. اگر چه هر مسلمان دوستدار اهل بیت (ع) در طول عمر خود ساعات فراوانی را به ذکر و یاد حسین (ع) اختصاص داده است،اما بسیاری از ابعاد قیام و راه و روش حسینی هنوز محتاج التفات، عنایت و توجه مجدد است. مکتب عاشورا هنوز درسهای تازه أی برای حق جویان دارد، برگزاری عزای حسینی خود هدف نیست، وسیله أی بیش نیست، وسیله أی برای دست یابی به معرفت و شناخت دینی. راهی برای تعمیق ایمان و باور مذهبی و روشی برای توأم کردن شور و شعور.
برای آشنایی با عظمت نهضت کربلا و اقتدا به سیره حسینی چاره أی نداریم جز اینکه در قید و بند تاریخ نمانیم و بکوشیم اصول و قواعد ثابت حسینی را کشف کنیم و با بصیرت بکار بندیم. نباید در جزئیات شهادت مظلومانه ابا عبدالله (ع) و یاران باوفایش و نیز قساوت بیرحمانه یزید و ابن زیاد و شمر در جا بزنیم، نهضت حسینی منطقی قوی و بنیادی مستحکم و مبادی روشنی دارد که اشراف بر آنها وظیفه هر دیندار پاک نهادی است. مطمئن ترین منبع و معتبرترین روش در دستیابی به بصیرت حسینی آراء بجا مانده از این امام شهید است. بحمدالله از امام حسین (ع) خطبه ها، حکمتها، احکام و روایات کوتاه و بلند فراوانی در دست است که مطالعه روشمند آنها بهترین معرف این نهضت اصیل است. اگر در محافل و منابر مذهبی ما به میزانی که مقتل و روضه بها داده شده است،به مجموعه روایات و احادیث بجا مانده از سید الشهداء (ع) پرداخته شده بود، امروز با شوری با شعورتر و عاطفه أی عالمانه تر مواجه بودیم. سلوک بر راه و روش حسین (ع) بیشتر از آنکه نیازمند تهییج عواطف و احساسات باشد، محتاج تعمیق معرفتی و علمی است. اگر عواطف و احساسات عزاداران و محبان حسینی معرفت و علم و بصیرت حسینی نباشد. دین به دنیا فروشان به راحتی از آن شور بی شعور سوء استفاده می کنند و به نام امام حسین (ع) ترویج یزید می کنند.
در میان میراث علمی بجا مانده از سید الشهداء (ع) خطبه أی است مشهور که حسن بن علی بن شعبه حرانی (متوفای 381) در کتاب شریف “تحف العقول” روایت کرده است. اگر چه متأسفانه صاحب تحف العقول سند هیچیک از روایات کتاب خود را نقل نکرده، اما فارغ از اعتبار فراوان کتاب و مؤلف آن، این خطبه به میزانی از متانت و استحکام محتوا است که در میان متخصصان فن به “خطبه عالیة المضامین”مشهور شده و صدور محتوایی با این عمق را جز از حضرات معصومین ممکن نمی دانند. برخی از قطعات این خطبه شریفه از امیر المؤمنین (ع) نیز روایت شده و در خطبه های 106 و 131 نهج البلاغه به چشم می خورد.
امام حسین (ع) در این خطبه انتظارات خود را از عالمان دین تشریح می کند و با تذکرات قرآنی درباره احبار، به تفصیل نگرانی ها، دغدغه ها و انتقادات خود را از عالمان دین در عصر خود باز می گوید، و در انتها اهداف چهار گانه قیام خود را ابراز می کند. سید الشهداء (ع) در عین ایجاز و اختصار عوامل انحطاط یک جامعه دینی را مورد تحلیل قرار می دهد و به ریشه یابی آفات و آسیب های متوجه به عالمان دین می پردازد. این خطبه در چهار چوب شرایط و مقتضیات قرن اول هجری باقی نمی ماند. ابا عبدالله (ع) در این خطبه به نکاتی اشاره کرده که فراتر از مسائل زمانی خاص است. انتظارات امام حسین (ع) از عالمان دین منحصر به علمای دهه اول نیمه دوم قرن اول نیست. این انتظار اولیاء دین از همه علما و دین یاران و دین پژوهان در تمام تاریخ است. متأسفانه انتقادات حسینی نیز در عصر او متوقف نمی شود. آفات بر شمرده در این خطبه نوعی آسیب شناسی عالمان دین در همه اعصار است. امام حسین (ع) در این خطبه ضوابط و ملاکهایی را بدست دینداران می دهد که با آن ضوابط و معیارها عالمان دین را ارزیابی کنند. از آنجا که در یک جامعه دینی، عالمان دین رفیع ترین جایگاه و منزلت را دارند، آفات و انحرافات آنها نیز خطرناک ترین آفات و سهمگین ترین انحرافات است. بنابراین طبیعی است که اولیاء دین به بهداشت و آسیب شناسی عالمان دین اهتمام ویژه داشته باشند. با عنایت به این خطبه عالمان منصف و طلاب شائق فرصت آن خواهند داشت که خود را با معیارهای حسینی منطبق سازند وبا شاقول معصوم میزان شوند. بهداشت و آسیب شناسی عالمان دین در میراث علمی دیگر امامان (ع) نیز بسیار برجسته است از جمله این موضوع در تعالیم امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گسترده تر مطرح شده که امیدوارم در مجال مناسب توفیق عرضه این تعالیم ارزشمند نصیب شود.
ملا محسن فیض کاشانی نیز این حدیث را از “تحف العقول” در مجموعه با ارزش “وافی” در بحث امر به معروف و نهی از منکر نقل کرده است. برای بهره وری بیشتر از تعالیم حسینی، ابتدا ترجمه کامل این خطبه شریف را از نظر می گذرانیم، سپس به تحلیل اجمالی مفاد بلند آن خواهیم پرداخت.
خطبه حسینی در انتظارات و انتقادات از عالمان دین
“أی مردم، از آن نکوهشها که خداوند به منظور پند اولیاء خود از احبار (عالمان دین یهود) کرده، عبرت بگیرید، آنجا که می فرماید. “چرا علمای ربانی و احبار مردم را از سخنان گناه آمیز باز نمی دارند؟” (مائده /63) و همچنین “آن گروه از بنی اسرائیل که کافر شدند به زبان داود (ع) و عیسی (ع) لعنت شدند. چرا که سرکشی کردند و تجاوز نمودند و از اعمال ناپسندی که مرتکب می شوند جلوگیری نکردند، چه ناپسند کارها که کردند” (مائده /79و78). خداوند (اینگونه عالمان را) سرزنش می کند، زیرا از ستمگرانی که در برابرشان بودند زشتی و تبهکاری را می دیدند، اما آنان را از این منکرات منع نمی کردند، چرا که (به برخورداری های مادی و امتیازاتی که) از جانب آنان به ایشان می رسید، رغبت داشتند و از عواقب اعتراضاتشان بیم داشتند. علیرغم اینکه خداوند فرموده است: “از مردم بیم نداشته باشید، از من بترسید.” (مائده /44)، و نیز: “مردان و زنان با ایمان بعضی اولیاء بعضی دیگرند، به نیکی امر می کنند و از زشتی جلوگیری می کنند” (توبه/71). خداوند با امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه أی الهی آغاز کرده است، چه او آگاه است که اگر (این فریضه) انجام گیرد و اقامه شود، فرائض دیگر اعم از آسان و دشوار برپا می گردند، چرا که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است با باز ستادن حقوق ستمدیدگان، و مخالفت با ستمگر، و تقسیم فیء و غنائم و گرفتن صدقات از مواضعش و صرف آن در جای خود است.
پس شما، أی جماعت (عالمان)، أی جماعتی که به علم مشهورید، نامتان به نیکی یاد می شود، به نصیحت و خیرخواهی معروفید، بخاطر خداوند در نظر مردم صاحب هیبت هستید، شریفان از شما حساب می برند، ضعیفان احترامتان می کنند، کسانی شما را برخود مقدم می کنند که شما را بر آنها فضیلتی نیست و حتی بر ذمه آنان ندارید. آنجا که حاجت حاجتمندان روا نشود، با وساطت شما پذیرفته می شود، در راهها با هیبت سلاطین و کرامت بزرگان رفت و آمد می کنید.
آیا این همه (عزت و احترام) برای این نیست که از شما انتظار دارند که به حقوق الهی قیام کنید؟ حال آنکه شما از بیشتر این حقوق کوتاه آمده اید. حق ائمه (ع) را کوچک شمرده اید، حق ضعیفان و زیر دستان را تضییع کرده اید، اما آنچه را حقوق خود می پندارید مطالبه کرده اید. شما (عالمان) نه مالی در راه خدا بذل کرده اید، نه جانی (در راه او) بخاطر آنچه شما را آفرید به خطر انداخته اید و نه با اقوام و خویشاوندتان در راه خدا در افتاده اید. (با این همه ) آرزوی بهشت خداوند و همنشینی با پیامبر و رهایی از عذاب را در سر می پرورانید؟!
أی آنان که از خدا نابجا آرزوها کرده اید، از آن می ترسم که به عذاب و انتقام الهی گرفتار شوید. چرا که به لطف و کرم الهی از مزایا و امتیازاتی برخوردار شده اید. اما آنان که (واقعا) به خدا (پرستی و خدا ترسی) شناخته شده اند ارج نمی گذارید، حال آنکه خودتان بنام خدا در میان بندگانش اکرام می شوید. به چشم خود می بینید که پیمانهای الهی (بدست ارباب قدرت) نقض می شود و از شما صدایی بلند نمی شود، اما همین شما بواسطه بعضی میثاقهای پدرانتان فریادتان بلند است. قرار و ذمه پیامبر (ص) زیر پا گذاشته شده، و نابینایان، ناشنوایان، زمین گیرها در شهرها بی پناه رها شده اند، شما به آنان ترحم نمی کنید و با استفاده از موقعیت خود به نفع آنان قدمی بر نمی دارید، و به آنان که به ایشان خدمت می کنند اعتنا نمی کنید، با بند و بست و سازشکاری با ستمکاران خود را تأمین کرده اید همه این رفتارها همان منکراتی است که خداوند امر کرده مرتکب نشوید و از آنان نهی کنید، (اما افسوس) شما از آنها غافلید.
مصیبت و گرفتاری شما (عالمان دین) از مصائب همه مردم بیشتر و بزرگتر است،چرا که اگر متوجه باشید منزلت و جایگاه (واقعی) عالمان را از شما باز گرفته اند، چرا که در حقیقت جریان امور و احکام بدست عالمان خداترس است که امین او در بیان حلال و حرامند، اما شما این منزلت را از کف داده اید، و این سلب (منزلت رفیع) حاصل نشده جز بواسطه پراکنده شدن شما از گرد محور حق و اختلاف شما در سنت بعد از دلایل آشکار. اگر شما در برابر فشارها و آزارها برای خدا استقامت می کردید، امور الهی به نزد شما آورده می شد، از شما صادر می شد، و شما مرجع امور بودید (نبض جامعه واقعا بدست شما بود)
اما افسوس که ستمکاران را بر موقعیت خود مسلط کرده اید، و امور الهی را به دست آنان سپرده اید، تا بر اساس شبهات عمل کنند و در راه شهوترانی گام نهند، آنچه باعث پذیرش تسلط ستمکاران بر امور از جانب شما شد، این است که شما از مرگ گریزانید و به این زندگی (ننگین) ناپایدار دل خوش کرده اید. مردم ناتوان را تسلیم آنان کرده اید، جمعی برده وار بی اراده و مقهورند و گروهی گرسنه و مغلوب، ستمکاران به دلخواه در امور مملکت تصرف می کنند و با هوسرانی رسوایی ها ببار می آورند. سیره اشرار پیش گرفته اند و بر خداوند جبار دلیری می کنند. در هر شهر خطیبی سخنور بر منبر دارند، همه سرزمین را قبضه کرده اند و دستشان همه جا باز است. مردم همچون برده در برابرشان هیچ تقاضایی را رد نمی کنند. برخی جبار و سرکش اند و برخی قدرتمداران بر ناتوانان سختگیر. از کسانی اطاعت می شود که خداوند آفریننده و بازگرداننده را نمی شناسند. شگفتا و چگونه تعجب نکنم که زمین در قبضه کسانی است که یا خائن و ستمکارند، یا باجگیر و نابکار، و یا حکمران مؤمنان نسبت به آنان بی رحم و بی انصاف. میان ما و شما (عالمان فاسد) در آنچه نزاع داریم، داور خداوند است و او در آنچه مشاجره داریم قضاوت خواهد کرد.
خداوند تو می دانی که آنچه (در اعتراض به ظلم و فساد و منکر) از جانب ما صورت گرفت، نه در طمع سلطنت و جاه بود نه در طلب ازدیاد ثروت و مال، و لکن ما می خواهیم نشانه های دینت را ارائه کنیم. شهرهای ترا اصلاح کنیم، بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند، و به فرائض، سنن و احکام تو عمل نمایند.
اگر شما انصاف ندهید و به یاری نشتابید، ستمگران بر شما قوت خواهند یافت و در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کوشید، (با این همه) خدا ما را بس است، بر او توکل کرده ایم، به درگاهش توبه آورده ایم و بازگشت همه بسوی اوست.”
مفاد این خطبه شریفه را می توان در سه محور مورد بحث قرار داد: اول انتظارات از عالمان دین و وظایف آنان. دوم، انتقاد از شیوه سلوک عالمان دین در آن عصر، سوم، اهداف قیام امام حسین (ع).
مهمترین وظایف عالمان دین
سید الشهداء (ع) اهم انتظارات خود را از عالمان دین بر می شمارد. این انتظارات که از وظایف عالمان دین است به شکل ذیل قابل تنظیم است:
اول: عالمان دین هر چه دارند از قبل دین است، هر منزلتی دارند بواسطه انتساب به خداست، لذا مهمترین انتظاری که از یک عالم دین می رود “قیام بحق الله” است، پافشاری بر “عهود الهی” است، پاسداری از “ذمه رسول الله” است “امانتداری در بیان حلال و حرام الهی” است. حق الله چیزی جز تکالیف و احکام الهی نیست که قطعا شامل حقوق دینی مردم نیز می شود و اتفاقا تکیه بحث بر همین بخش از حقوق و احکام الهی است. از عالمان دین انتظار می رود احکام و تعالیم و معارف دینی را کامل و تام به مردم عرضه نمایند، چیزی از دین را فرو گذار نکنند. به آن نیفزایند، از آن نیز کم نکنند، امری را کتمان نکنند، تحریف نکنند، نه مسئله أی را بزرگتر از آنچه هست نمایش دهند، نه آنرا کوچکتر از آنچه هست بنمایانند.
ثانیا: پس از بیان معارف و تعالیم الهی نسبت به عمل و قیام به حقوق و احکام الهی اقدام کنند، نسبت به اقامه دین و رعایت ضوابط شرعی حساس باشند، در پاسداری از حقوق الهی همانقدر اهتمام داشته باشند که در حقوق شخصی خود، بلکه بالاتر، هم خود عمل کنند، هم کوشش کنند در جامعه این ضوابط پیاده شود.
دوم: اجرای دقیق فریضه امر به معروف و نهی از منکر، اگر چه این فریضه، فریضه أی همگانی است، اما مسئولیت و وظیفه عالمان دین در آن از همه سنگین تر است. فارغ از مسئولیت عمومی تک تک آحاد جامعه در امر به معروف و نهی از منکر، و شریک بودن عالمان دین در این بخش آنان در بخش امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ارباب قدرت و متصدیان امور عمومی و حکمرانان مسئولیت مضاعف دارند. چرا که تنها کسانی امکان امر به معروف و نهی از منکر را در این مرحله خطیر دارند که از منزلتی رفیع و پشتوانه أی قوی برخوردارند و در جامعه تنها عالمان دین هم بواسطه علم دین و هم بواسطه پشتوانه مردمی چنین موقعیتی را دارند. تنزل این فریضه مترقی به معروف و منکر فردی و منحصر کردن آن در امور جزئی جفا در حق این حکم عمیق دین است. عالمان دین به منزله پاسبانان این جامعه ناظر عمل حکمرانان باشند و اجازه ندهند ذره أی به مردم اجحاف کنند و از قدرت سوء استفاده کنند. عمل به این فریضه در سطح ملی از سوی عالمان دین ضامن سلامت قدرت سیاسی خواهد بود.
سوم: مسئولیت شدید عالمان دین در حمایت از ضعفا و ناتوانان، اگر چه عالمان دین نسبت به تمامی مردم در برابر خداوند مسئولند، اما نسبت به ضعفا و آنان که فریاد رسی جز خداوند ندارند مسئولیت مضاعف دارند و موظفند در رفع حوائج آنان بکوشند و نگذارند ارباب قدرت نسبت به آنان اجحاف کنند و در دادخواهی ها به کمک آنان بشتابند. عالمان دین هم نسبت به جهل توده مردم و هم نسبت به فقر وفاقه آنها و هم نسبت به اشاعه فساد در میان آنها مسئولند. در حقیقت علمای دین دادستان ضعفای جامعه اند، و خداوند در آخرت از رعایت حقوق ضعفا و دفاع از آنها از عالمان دین جداگانه حساب می کشد.
چهارم: استقامت در راه خدا و تحمل شداید و فشارها وظیفه عالمان دین است. اقامه دین و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از حقوق ضعفا قطعا با مقاومت زورمندان و ارباب قدرت مواجه خواهد شد. عالمان وارسته دین می باید خود را آماده مواجهه با مشکلات در راه خدا بنمایند. عالمان تن پرور و جبون نمی توانند پاسداران خوبی برای دین حنیف باشند. برای دفاع از حقوق الهی مردم شجاعت و تهور لازم است. عالم دین به عزت الهی مستظهر است او نباید در مقابل ارباب قدرت، در راه انجام وظیفه از چیزی بترسد. آنان که در این راه صبر و شجاعت لازم را ندارند مطمئن باشند که در اشاعه و دفاع از تعالیم دینی سربلند نخواهند بود.
پنجم: نتیجه منطقی عمل عالمان دین به وظایف الهی این است که جامعه بدون اشراف و نظارت عالیه عالمان دین قدمی بر نمی دارد. اینگونه عالمان خدا ترس و عامل که نسبت به ارباب قدرت سختگیرند و نسبت به ضعفا و بیچارگان اهل تساهل و در اقامه دین از اصحاب صبر و استقامتند در چشم مردم جا دارند و جامعه با رضا و رغبت در نزاعهای ملی و مسائل کلان رأی آنان را فصل الخطاب می داند، اینگونه عالمان بصیر وجدان بیدار جامعه اند و برکت دین. این است معنای عبارت “و ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه” در این صورت واقعا نبض تفکر و سلوک عملی جامعه در دست با کفایت عالمان بصیر خواهد بود. و البته این به معنای کلیشه حقوقی نصب صنفی خاص به مدیریت سیاسی نیست، بلکه خبر از نتیجه منطقی عملکرد مثبت عالمان دین در یک جامعه دینی می دهد. در عدم دلالت عبارت مذکور از این خطبه شریفه بر ولایت عامه یا مطلقه فقیه در جای دیگر بحث کرده ام، تکرار نمی کنم (رجوع کنید به حکومت ولایی/287-282) در یک جامعه دینی انتظار است که بطور طبیعی نه با اکراه و زور امور الهی از عالمان دین صادر شود و آنان مرجع رتق و فتق مسائل دینی باشند.
انتقاد امام حسین (ع) از عالمان عصر خود
اول: کوتاهی در اقامه احکام و تعالیم دینی، تقصیر در رعایت پیمانهای الهی و سنن نبوی، غفلت از زیر پا گذاشته شدن احکام دینی. سکوت و انفعال در برابر ظلم و منکرات و فساد. شأن اصلی عالم دین حفظ و اشاعه دین و اقامه تعالیم دینی است، اگر کسانی این وظیفه اصلی را مرتکب نشوند به چه جرأتی عنوان رفیع عالم دینی را یدک می کشند؟ عالم دین همچون سربازی است که عمری استراحت کرده تا در لحظه جنگ از مملکت خود دفاع کند،اگر در همان لحظه أی که به او احتیاج است سنگر را ترک کند شایسته نام سربازی نیست. سالیان سال تعلیم و تعلم برای بیان و اقامه دین بوده، آنکه در این وظیفه اصلی کوتاهی می کند نابجا به این کسوت در آمده است.
دوم: عدم اجرای فریضه امر به معروف و نهی از نسبت به ارباب قدرت. سید الشهداء با دقت و ظرافت به ریشه یابی علل آن تقصیر و این ترک فریضه می پردازد. امام علی (ع) دو عامل را برای ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به ارباب قدرت و نیز تقصیر در بیان و اقامه دین ذکر می کند که بسیار مهم است: یکی برخورداری های مادی و امتیازات دنیوی که از سوی ارباب قدرت در اختیار برخی عالمان دین قرار می گیرد و به تدریج شاقول اندیشه شان را به سوی منافع حکومت منحرف می کند. چرب و شیرین دنیا و تمتع از حکمرانان عالم دین را فاسد می کند. همین امتیازات و برخورداری ها چشم عالم دین را کور می کند و دیگر انحراف از صراط مستقیم دین را نمی بیند، زبان او را بند می آورد، آنکه وامدار ارباب قدرت است چگونه می تواند زمان به انتقاد از او بگشاید. پیامبر (ص) مردم را نهی کرد که از چنین عالمانی که به دربار سلاطین رفت و آمد می کنند دینتان را اخذ نکنید، آنان قابل اعتماد نیستند، آنها را متهم بدانید. دیگر: ارعاب و ترس از ارباب قدرت، ترس از دست دادن منافع، بیم از به زندان افتادن و آزار دیدن. مرعوبان و مجذوبان صلاحیت بیان و اقامه دین ندارند. آنان که در برابر ارباب قدرت و منکرات آنان یا به ترس یا بواسطه برخورداری از امتیازات مالی مماشات می کنند عالم ربانی نیستند و مشمول نگرانی ها و انذارهای امام حسین (ع) هستند.
سوم: عدم دفاع از حقوق ضعفا و بیچارگان. عالمانی که مردم بی پناه را در چنگال ارباب قدرت رها می کنند تا استثمار شوند و آبرو و ناموسشان بر باد رود، یقین بدانند به وظایف دین خود عمل نکرده اند. اگر حق حیات، حق آزادی، حق مساوات و عدالت در جامعه رعایت نمی شود چه کسانی جز عالمان دین مسئولند؟ بویژه اگر تجاوز به جان و آبرو و حقوق مردم به نام دین و مقدسات صورت بگیرد.
امام حسین (ع) با صراحت نهیب می زند: “انتم اعظم الناس مصیبة” مصیبت این عالمان سوء از مصیبت تمام مردم بالاتر است. هر که بامش بیش برفش بیشتر. اگر در مسئولیت بزرگتر و منزلت رفیع تر تقصیر و سوء تدبیر رخ داد به مصیبت بزرگتر می انجامد. لذاست که در پل صراط دهها عامی می گذرند و هنوز حسابرسی یک عالم به پایان نرسیده است. علت العلل اکثر مفاسد و عقب افتادگی های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تقصیر و کوتاهی عالمان بویژه عالمان دین در انجام وظایف است.
آب:
در حا دثه عاشورا آب و عطش لازم و ملزو م بکدیگرند.
کاروان آب عبد الله (ع)کنار فرات فرود آمدند و لیکن سپاه ابن سعد فرات را به محاصره در آورده و آب را بر روی امام حسین (ع)و اهل البیت و خاندان ایشان بسته ، و میان آنان و آب فاصله انداخته ، تا هم امام حسین (ع) را تسلیم خویش کند وهم از آنان انتقام گیرند .
از سه روز قبل از عا شورا با محاصره فرات ، خیمه امام در مضیقه بی آبی قرار گرفت و کودکان اهل البیت با دیدن حرمت آب فرات تحمل عطش از آنان گرفته شد و هر لحظه کمتر می شد .
منع آب از زنان و کودکان و غیر نظامی از نظر هر مذهب و دینی یک کار غیر انسا نی و غیر شرعی است به ویژه در اسلام .
سپاه اموی با بستن آب بر روی خاندان امام حسین (ع) جرم جنگی کثیفی انجام دادند.
و کسانی همچون مهاجر ابن اوی و عمر بن حجاجد و عبد الله حصین به این عمل مباهات می کرد ند .و زخم زبا ن می زدند! (از این آب درندگان و پرندگان می خورند ولی تو حق نداری از آن بچشی.
مسا له آب د ر ابعاد صحنه های مختلف عا شورا مطرح است که هر کدام از مو ضو عات می تواند به عنوان خاصی در مورد آن بحث کرد. تشنگی کودکان و شهادت امام حسین (ع) با لب تشنه از فراز های برجسته این حادثه است.
وقتی امام سجاد (ع) امام رادفن می کرد ند بر روی خاک ایشان نوشتند ((هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب ، الذی قتلوه عطشانا))
آب رمز طلب و تشنگی و الگوی عطش های حیات بخش است و آنان که از آب هم بی نیازی نشان می د هند و تشنگی را طالب اند ، به آب و حیات سیرابی جان می رسند .
به گفته مولا نا:
آتش زدن خمیه ها :
ازجنایتهای سپاه عمر ابن سعد ، آتش زدن خمیه های امام حسین (ع) و اهل البیت او در روز عاشورا بود پس از آنکه امام به شهادت رسیدندکوفیان به غارت چادر ها پر داختند و زنها و بچه ها را از خیمه های خود بیرون کردند و خیمه ها را اتش می زدند . اهل و خاندان ایشان را پای برهنه پراکنده کردند و به اسارت ظالمان می رساندند.
امام سجاد (ع) در ترسیم آن صحنه فرمودند : به خدا قسم هرگاه به خواهران و عمه هایم نگاه میکنم اشک در چشمانم حلقه می زند و به یاد آن روز ها که از چادری به چادر دیگر فرار می کردند و پناه میبرد ند ، می افتم.
این آتش . امتداد همان آتش زدنی بود که پس از رحلت پیامبر،در خانه زهرا (ع)با آن سوخت و آتش کینه هایی بود که در دل بنی هاشم و اهل البیت داشتند .
به یاد آتش کشیدن چادر اهل البیت در عا شورا در بعضی نقاط چادر ها را آتش زده تا احیا گر یاد ستم دشمن با شد.
ال زیاد:
از جمله گروهی که به اسلام ضربه وارد کردندودر زیارت عا شورا مورد لعنت اند.
نسل نا پاک زیاد ، دستشان به خون و عترت پیامبر آمیخته است . فرزند او به نام عبید الله مشهور است .
عبید الله ابن زیاد که والی کوفه و بصره بود امام حسین (ع) را در کربلا به شهادت رسا ند . مادر زیاد سمیه نام داشت از زنان فاسقه و زنا کار صاحب پرچم بود. از طریق آمیزش نامشروع با غلام سمبه (به نام عبید ثقفی) به دنیا آمد . زیاد را زیاد ابن عبید خواندند. از بدعت های معاویه آن بود که بر خلاف حکم پیامبر این زنا زاده را به دودمان بنی امیه ملحق کرد.
و از آن پس او را (زیاد ابن ابی سفیان) می گفتند.
این مو ضوع در سال 44 هجری توسط امام حسین (ع) مورد اعتراض قرار گرفت. که در نامه ایشان به معا ویه ، این کار را در ردیف کشتن حجر بن عدی و عمر بن حمق ، آورد ند ، و او را مورد نکوهش قرار دادند.
امام حسین (ع) در یکی از خطبه هایشان که ایراد فرمودند به نا پاک زادگی ابن زیاد و پدرش که هر دو زنا زاده اند ، اشاره کردند.
و عبید الله ابن زیاد هم از کنیزی زنا کار به دنیا آمد به نام مرجانه.
حاکمیت یافتن چنین کسانی در راس کار در حکومت عرب فاجعه ای بس بزرگ بود.
زید ابن ارقم وقتی در کاخ بر لب های مبا رک امام می زدند گریه کنان بیرون رفت و گفت ای مردم عرب! از این پس برده شدید پسر فاطمه (س) را کشته و پسر مرجانه را پذیرفته اید.
آل زیاد نام سلسله ای است که از نسل زیاد ابن ابیه بودند ، اغاز حکومت شان از زمان حکومت هارون الرشید بود و ماموریتشان سر کوبی علویان آن زمان بود.
ال عقیل:
جمعی از فرزندان عقیل ، چه فرزندان خود او یا نوه هایش همواره از شهدای حماسه کر بلا بودند، که جان خویش را فدای امام کردند. و پیشتر نیز مسلم بن عقیل ، فدای خدا و دین امام حسین (ع) شده بود.دو تن از فرزندانش از شهدای کر بلا اند .
در روز عاشورا فرزندان عقیل به میدان رفته و امام آنها را دعا کرده و وعده بهشت به آنها داد . به همین خاطر زین العابدین (ع) خانواده های آنها را بعد از جنگ حمایت بیشتری می کردند. امام سجاد (ع) با اموالی که مختار بعد از خروج گذاشته بود خانه ای برای آنان ساخت . که قبلاً خانه ها یشان را امویان ویران کرده بودند.
ال مراد :
نام قبیله ای بود که بزرگ آنان هانی بن عروه در کوفه بود. هانی هرگاه ندا می داد در حدود چهار هزار مسلح و هشت هزار پیاده تحت فرمان او بو دند, وقتی هانی را برای گردن زدن بردند هیچ کس از بیم خود از او حمایت نکرد. در ایام حضور مسلم در کوفه هانی میزبان اودر کوفه بود و پیش از مسلم دستگیر و کشته شد.
ال مروان:
دودمان مروان بن حکم که از تیره های بنی امیه بودند از سال 64 قمری بر سر کار آمدند. و سلطه آنها با به خلافت رسیدن مروان شروع شد. مروان از خشن ترین حاکمانی بود که شیعه به چشم دیده بود و از دشمنان اهل البیت و امام حسین (ع) به شمار می رفت . پس از او چندین نفر بر سر کار امدندکه جمعا حکومت آن ها در حدود هفتاد سال طول کشید . آنها جنایت کار ترین آدم ها را بر سر کار قرار می دادند یکی از آنها حجاج بود . در زیارت عاشورا نیز مورد لعن قرار گرفته اند
خصوصیات سید الشهداء علیه السلام
ایام ماه محرم در پیش است. بر اساس روایاتى که وارد شده متولى جریانات ماه محرم، حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها مى باشند. شما بزرگ شده مجالس اهل بیت و امام حسین علیه السلام هستید و مطالبى را که در نظر دارم برایتان بازگو نمایم کم و بیش شنیده اید و مى دانید.
پنج تن آل عبا، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله وسلم ، امیر مؤمنان ، فاطمه زهراء ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام همه این بزرگواران یک نور هستند اما مراتبشان فرق مى کند. مرتبه آن چهار بزرگوار از امام حسین علیه السلام بالاتر است. در روایت دارد که خود حضرت سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشوراء به حضرت زینب سلا م الله علیها فرمودند: «أبی خیر منی و أمی خیر منی و أخی خیر منی ولی و لکل مسلم برسول الله اسوه». در عین اینکه درجات آن سیزده معصوم علیهم السلام از امام حسین علیه السلام بالاتر است اما خدا براى سیدالشهداء خصوصیاتى قرار داده که براى جدَ، پدر، مادر و برادر آن حضرت چنین ویژگیهائى را قرار نداده است.
شکى نیست که تمام چهارده معصوم قربانى احکام خدا شدند، در روایات متعددى آمده: «ما منا إلا مسموم أو مقتول» , هیچ یک از ما نیست مگر اینکه مسموم و یا کشته شود براى چه امرى مقتول و یا مسموم شدند? براى دین و احکام خدا، اما در عین حال حسب آنچه در زیارات متعدد امام حسین علیه السلام وارد شده وهمه شما خوانده اید و مى خوانید: «أشهد أنَک قد أقمت الصلوة»(4),(شهادت مى دهم که تو نمازرا بپا داشتى) مؤسس نماز رسول خدا صلى الله علیه وآله هستند نه امام حسین؛ اما چنین مطلبى راجع به آن حضرت گفته شده: «أشهد أنک قد أقمت الصلوة وآتیت الزکوة و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و أتَبعت الرسول وتلوت الکتاب حق تلاوته» شهادت مى دهم که تو نماز را بپا داشتى و زکات را پرداختی و به معروف و نیکى ها امر فرمودى و از منکر و زشتى ها نهى کردى و از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم پیروى نمودى و کتاب [خدا] را آن گونه که شایسته آن است تلاوت کردى.
کدام یک از معصومین علیهم السلام اینگونه نبودند? همه آن بزرگواران از چنین صفاتى برخوردار بودند، اقامه نماز مى کردند، زکات می پرداختند، امر بمعروف و نهى از منکر انجام مى دادند، قرآن را آن گونه که حق تلاوت آن است تلاوت مى کردند، اما در زیارت امام حسین علیه السلام این عبارت کرارا به چشم مى خورد. خداى تعالى براى سیدالشهداء علیه السلام خصوصیاتى قرار داده که براى هیچ کدام از معصومین دیگر حتى براى جدَ، پدر، مادر و برادر سیدالشهداء علیهم السلام با اینکه بدون شک مرتبه آنان از آن حضرت بالاتر است؛آن ویژگیها را قرار نداده است.
شاعر کافر و امام حسین علیه السلام
ماجرائى که براى شما نقل مى کنم مربوط به گذشته است، یکى از وعاظ که چند سال قبل به دعوت شیعیان و مسلمانانِ یکى از بلاد کفر، براى تبلیغ به آنجا سفر کرده بود، وقتى برگشت این مطلب را نقل کرد. گفت: جائى مجلس داشتم، روضه خواندم و از منبر پایین آمدم وبه قصد رفتن به مجلس دیگرى, داشتم فورا از حسینیه خارج مى شدم؛ نزدیکِ درِ حسینیه که رسیدم دیدم آنجا دوتا تخت قرار دارد و بزرگان و برگزارکنندگان مجلس براى استقبال وبدرقه عزاداران روى آن تختها نشسته اند، وقتى بیرون آمدم یکى از همان مسئولین حسینیه بلند شد و پس از احترام شخص بلند قدى را به من معرفى کرد و گفت: ایشان راجع به حضرت سیدالشهداء علیه السلام شعر گفته و یک جلد دیوان شعرش نیز به چاپ رسیده است.
واعظ در ادامه گفت: به او نگاه کردم دیدم ظاهر خاصى دارد. به زبان خودش از وى پرسیدم: آیا شما مسلمانید? تبسمى کرد و گفت: نه. در همان حالى که ایستاده بودم و دیگران هم متوجه ما بودند و نگاه مى کردند به او گفتم: آیا امام حسین علیه السلام مرد عاقلى بود? یکباره چهره اش در هم فرو رفت و ناراحت شد و گفت: این چه سؤالى است که مى پرسید? گفتم: خودم مى دانم، مى خواهم ببینم شما چه مى گوئید. پاسخ داد: چه کسى عاقل تر از امام حسین علیه السلام. باز پرسیدم: امام حسین علیه السلام مرد خوبى بود? دوباره ناراحت شد و پرسید این دیگر چه نوع سؤال کردنى است? جواب دادم: مى دانم، مى خواهم از شما سؤال کنم. گفت: چه کسى خوبتر از امام حسین علیه السلام. به او گفتم این امام حسینى که مى گوئى چه کسى عاقل تر از او? چه کسى بهتر از او? یعنى از همه بهتر و برتر بود، آیا مى دانى این امام که در نزد تو از همه خوبتر و عاقل تر است خودش را براى دین اسلام به کشتن داد? بیا و مسلمان شو. تبسمى کرد و گفت: حالا این یک امر دیگرى است. آن واعظ این مطلب را، پیش از سى سال قبل، ایامى که ساکن کربلا بود نقل مى کرد و بعد گفت: امام حسین علیه السلام در دنیا سکه اى زده است که خدا نزده. شخصى کافر است و خدا را قبول ندارد اما شاعر سیدالشهداء علیه السلام است. این مطلب را آن واعظ بیان کرد. من هم بر این سخن او اضافه کردم و به ایشان گفتم: آن سکه را هم خدا براى امام حسین علیه السلام زده است. خدا در دنیا براى آن حضرت، سکه اى زده که نه تنها براى جدِّ وپدر ومادر آن حضرت نزده بلکه براى ذات مقدس خود هم چنین سکه اى را ضرب نکرده است.
تسلّى حضرت زینب علیها السلام به امام سجاد (علیه السلام)
یک مطلبى است که شما شنیده اید، اهل منبر وکتاب هستید. ما کتابى داریم که بعضى از علماى شیعه در گذشته و حال معتقدند این کتاب، از تمام کتابهاى شیعه صحیح تر است. نام کتاب: «کامل الزیارات» است و از اعتبار بسیار فراوانى برخوردار مى باشد. آنچه برایتان نقل مى کنم در این کتاب، ضمنِ حدیثى روایت شده: روز یازدهم محرم -فرداى روز عاشورا- وقتى که خواستند اسیران اهل بیت علیهم السلام را از کربلا به کوفه ببرند، آنان را از میان کشته ها و شهداء عبور دادند. اسیران آل محمد صلى الله علیه وآله خودشان را از روى مرکبها پایین مى انداختند وبدن هاى عزیزان خود را در آغوش مى گرفتند. در میان آنان مردى جز امام زین العابدین علیه السلام به چشم نمى خورد؛ وقتى آن حضرت جسد مطهر پدر غریبش، کشته عموى نازنینش و فرزندان عزیزانش را مشاهده مى کرد، نمى توانست خود را روى بدن عزیزانش بیندازد چرا که دست و پاهاى حضرت را بسته بودند، لذا حالت شدیدى از حزن واندوه ایشان را فرا گرفته بود به طورى که بر جان امام علیه السلام ترسیده شد. در چنین وضعى ناگهان حضرت زینب صلوات الله علیها متوجه حال سیدالساجدین علیه السلام شدند و نزد حضرت آمدند و براى ایشان حدیثى را یاد آورى نمودند که کم وبیش آن را شنیده اید. در یک چنین لحظه اى که بدن مطهر سیدالشهداء علیه السلام روىِ خاک صحرا افتاده؛ حضرت زینب صلوات الله علیها از مادر بزرگوارشان دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله و از پدر گرامى شان امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله این حدیث را راجع به آقا امام حسین علیه السلام بیان کردند. البته پیغمبر صلى الله علیه وآله بیش از نیم قرن قبل از شهادت آن حضرت در کربلا در رابطه با وقایع عاشورا و جریانات بعد از آن، این فرمایشات را بیان فرموده بودند.
حضرت زینب صلوات الله علیها در یک موقف بسیار سخت، حدیث رسول خدا صلى الله علیه وآله را روایت مى کنند که حدیث مفصلى است ومن یک جمله از آن را نقل مى کنم. شما اصحاب هیئات هستید وآن را شنیده ومى دانید اما دقت و تأمل بیشترى کنید. حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند:« یک عده اى بعدها مى آیند ...»؛ در آن جماعت شما هم عضو هستید، انسان بداند اسمش در چه جاهائى آمده، اسامى فرد فرد شما در این حدیث ذکر نشده ولى ماوراى این حدیث در اقبالهایتان و پرونده هایتان اسمتان آمده و الا در چنین مجلسى اجتماع نمى کردید. در خیمه سیدالشهداء علیه السلام با دل و جان نمى رفتید. مشکلات خود را رها نمى کردید تا به مجالس آن حضرت بروید.
فرمودند: عده اى در آینده مى آیند، «ینصبون لهذا الطف عَلَما». «براى این کربلا پرچم نصب مى کنند» نفرمودند: ینصبون فیها علما «در کربلا پرچم نصب مى کنند» هر لغت و یا حرف از فرمایشات معصومین علیهم السلام داراى فضیلت است. یعنى در هر جا که براى کربلا عزادارى انجام دهید نه فقط در کربلا. چه چیز نصب مى کنند? در فرمایشات پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آمده: «علماً»، آنچه از عَلَم نزد ما متعارف مى باشد غیر از آن معنائى است که در لغت عرب وجود دارد. عَلَم در لغت عرب یعنى علامت. یکى از اسماء کوه را عَلَم مى گویند. علامت از دور نمایان است. آتشى که در شب روى بلندى روشن مى کنند آن را علم مى گویند، چون از دور مشاهده مى شود. این علم هاى عزادارى که به آن علم گفته مى شود از همان گرفته شده چون قابل مشاهده و علامت است اما این به تنهائى معناى آن نیست یعنى فقط (علامت شما) مراد نیست. بلکه در هر جائى از این کره زمین که مجلس عزا برپا کنید از مصادیق همان علم است. اگر براى امام حسین علیه السلام اطعام کنید این همان علم است. اگر هیئت دار باشید جزو معناى عَلَم محسوب مى شود و خلاصه به هر طریقى که عز
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ
وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ وَ خَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیْءٍ وَ ذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیْءٍ
وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْءٍ
وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ
وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْءٍ
وَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی عَلاَ کُلَّ شَیْءٍ
وَ بِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْءٍ
وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ (غَلَبَتْ) أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ
وَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ
وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ
یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَ
وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَ
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ
أَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تَجْعَلَنِی بِقِسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً
اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلاَ مَکَانُکَ وَ خَفِیَ مَکْرُکَ
وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ
اللَّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لاَ لِقَبَائِحِی سَاتِراً وَ لاَ لِشَیْءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ
لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی
وَ سَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِی وَ مَنِّکَ عَلَیَ
اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ
وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ (أَمَلْتَهُ) وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ
وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ (قَصَّرَتْ) بِی أَعْمَالِی
وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی (آمَالِی)
وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا (بِخِیَانَتِهَا) وَ مِطَالِی
یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی
وَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی
مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی
وَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ (فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا) رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً
إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی
إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی
وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ الْقَضَاءُ
فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ (مِنْ نَقْضِ) حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ
فَلَکَ الْحَمْدُ (الْحُجَّةُ) عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَ
وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً
مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی
غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ (سَعَةٍ مِنْ) رَحْمَتِکَ
اللَّهُمَّ (إِلَهِی) فَاقْبَلْ عُذْرِی وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِی
یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی
یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّی وَ تَغْذِیَتِی هَبْنِی لاِبْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِی
یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ
وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ
وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَ
وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ
هَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ أَوْ تُبْعِدَ (تُبَعِّدَ) مَنْ أَدْنَیْتَهُ
أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلاَءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ
وَ لَیْتَ شِعْرِی یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَ تُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَةً
وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَةً
وَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَةً
وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَةً وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِکَ مُذْعِنَةً
مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یَا کَرِیمُ یَا رَبِ
وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا
وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُ
فَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ (حُلُولِ) وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَا
وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ
لِأَنَّهُ لاَ یَکُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَ
وَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ
یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لِی (بِی) وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ
یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی
لِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ
فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ
فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ
وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ
أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ
فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ (الْآلِمِینَ)
وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ
وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ
یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ
یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ
أَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ (یُسْجَنُ) فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِ
وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ
وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ
یَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ
أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ
أَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَهُ
أَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ
أَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ
أَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهْ
أَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ (فَتَتْرُکَهُ) فِیهَا
هَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ
وَ لاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَ
فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ مُعَانِدِیکَ
لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلاَماً
وَ مَا کَانَ (کَانَتْ) لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لاَ مُقَاماً (مَقَاماً)
لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَ
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ
وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً أَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ
إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَا
وَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَا
أَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ
وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ
وَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّی
وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ
وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ
وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ (تُنْزِلُهُ) أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ (تُفَضِّلُهُ)
أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ (تَنْشُرُهُ) أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ (تَبْسُطُهُ) أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِ
یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ مَالِکَ رِقِّی یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِی
یَا عَلِیماً بِضُرِّی (بِفَقْرِی) وَ مَسْکَنَتِی یَا خَبِیراً بِفَقْرِی وَ فَاقَتِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِ
أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ
أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ (فِی) اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَةً
حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی (إِرَادَتِی) کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً
یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِ
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی
وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ وَ الدَّوَامَ فِی الاِتِّصَالِ بِخِدْمَتِکَ
حَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ السَّابِقِینَ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی الْبَارِزِینَ (الْمُبَادِرِینَ)
وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتَاقِینَ وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ
وَ أَخَافَکَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِینَ وَ أَجْتَمِعَ فِی جِوَارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ
اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُ
وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ
وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ یُنَالُ ذَلِکَ إِلاَّ بِفَضْلِکَ وَ جُدْ لِی بِجُودِکَ
وَ اعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ وَ احْفَظْنِی بِرَحْمَتِکَ
وَ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً
وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِکَ وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اغْفِرْ زَلَّتِی
فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلَى عِبَادِکَ بِعِبَادَتِکَ وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَ
فَإِلَیْکَ یَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِی وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِی
فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِی دُعَائِی وَ بَلِّغْنِی مُنَایَ وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجَائِی
وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی
یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لاَ یَمْلِکُ إِلاَّ الدُّعَاءَ
فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًى
ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ وَ سِلاَحُهُ الْبُکَاءُ
یَا سَابِغَ النِّعَمِ یَا دَافِعَ النِّقَمِ یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ یَا عَالِماً لاَ یُعَلَّمُ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَیَامِینِ مِنْ آلِهِ (أَهْلِهِ) وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً (کَثِیراً)